هفته آخر. این هفته به واراناسی یا بنارس گذشت. از اونجایی که تمام دوستام از این شهر تعریف زیادی کرده بودن، منم تمام طول سفر منتظر رسیدن به این جا بودم. مهمترین قسمت شهر بجز معابد، دیدن رود گنگ بود که هتل ما هم دقیقاً منظره روبرو رو داشت. اولین برخورد با شهر، یک آسمان خاکستری با وضعیت آلودگی اضطراری تهران بود، انقدر آلوده که بعد از یک ساعت پیاده روی سردرد گرفتم. اینجا راه رفتن تو خیابون یکم سخت تر بود، موتور، دوچرخه، ماشین، توک توک و گداهای سمج و
بعضی از هندی ها مقاومت شدیدی در مقابل متوجه شدن دارن، ماری میگه اونها چیزی رو میشنون که خودشون میخوان . برای نمونه، ماری بیماری آسم داره و در تمام طول سفر احتیاج به هوای آزاد داشت و اتاق هایی که به اندازه کافی بزرگ باشن و بدون بوی مواد شستشو که خودش سختی زیادی برام داشت و اون هم فهماندن مطلب به هتل دار بود. و داستان: بعد از شش ساعت رانندگی و رسیدن به شهر جِین ها و بعد از یک ساعت بازدید از تکتک اتاق ها و انتخاب بی بوترین و دلبازترین و تشریح کامل وضعیت
درباره این سایت